ارتباط با خدا
یک شنبه 15 تير 1393برچسب:, :: 12:46 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی

برای یوسف شدن باید قید زلیخاها را زد !
عزیز خدا شدن بها دارد …
.
.
هوا چقدر خوب و دونفره ست !
من هستم و خدا
.
.
چشم بگردان و ببین زین هستی
چه میماند برایت جز خدا ، یاد خدا ، ذکر خدا …
.
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ؛ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺯﺷﺖ ﺍﺳﺖ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺭﻓﺘﻦ !
ﺩﺳﺖ ﭘﺮ آمده ام …
ﺩﺳﺘﯽ پر ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ، ﭼﺸﻤﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺪ !
.
.
از بار گنه شد تن مسکینم پست
یا رب چه شود اگر مرا گیری دست ؟
گر در عملم آنچه تو را شاید نیست
اندر کرمت آنچه مرا باید هست
.
.
گفتم خدایا همنشینم باش …
گفت من مونس کسانی هستم که مرا یاد کنند !
گفتم چه آسان به دست می آیی ؟؟!!
گفت پس آسان از دستم نده !
.
.
این روزها منم و منم و من و خدا و شادم به وسعت دنیا …
.
.
دنیا جای دل بستن نیست ، اگر دل بستی گویی که بالهایت را بسته ای تا پرواز نکنی و اگر پرواز نکنی اوج نخواهی گرفت و تو برای اوج گرفتن آمده ای و زندگی میکنی …
یادت می آید آن عهدی که با معبودت بستی که نیست جز تو خدایی و نهایت عشق تویی ؟؟؟
حال چه شده که در دلم ناخدایی فرمان میدهد که لنگر را بینداز اینجا کنار ساحل دنیا ؟
پشت دنیا شهریست ، عزم رفتن باید کرد …

چهار شنبه 14 خرداد 1393برچسب:, :: 23:34 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد              دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
 

بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب           که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد

 

بخوان دعای فرج را و ناامید مباش              بهشت پاک اجابت هزار در دارد

 
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است          خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
 

بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال          مسافر دل ما، نیت سفر دارد

 

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا          ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد

 

بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا        حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد

 

 

+ امام زمان(عج) به یکی از دوستان خود که از آن حضرت پرسیده بود، آقاجان! قربانتان بشوم، چرا با اینکه ما این همه دعای فرج را می خوانیم شما نمی آیید؟

فرمودند: شما که دعای فرج را نمی خوانید! شما دعای سلامتی من را می خوانید(اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن...) شما باید دعای الهی عظم البلاء... را زیاد بخوانید!

+ دعای فرج، دعایی است که در نهایت درماندگی و گرفتاری شخص منتظر بیان شده و حضرت ولیعصر(عج) آن را به محمدبن ابی لیث که از ترس کشته شدن به حرم امام موسی بن جعفر(ع) پناه برده بود، آموخته اند..

 
پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:, :: 1:15 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی

مي نويسم براي عزيزمردي که شش گوشه قلبش شکسته است. مي نويسم براي ابرمردي كه تنها و غريب است؛ تا شايد به فرق شكافته علي (ع)، يا به پهلوي شكسته زهرا (س), و يا به دل غمديده زينب (س) پا بر فرق ما بگذارد و بيايد. بيايد و اين كهنه زخم ها را مرهم نهد و اين شب هاي سرد و تلخ فراق را به پايان رساند. خدا كند كه زودتر بيايد    خدا كند......

پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:, :: 1:10 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی
 

ای آنکه هر که به درگاهت دعا کند اجابت می کنی...

 

 

ای آنکه هر کس اطاعتت کند او را دوست می داری...

 

 

ای آنکه هر که را دوست داری به او نزدیک هستی...

 

 

ای آنکه هر کس از تو محافظت طلبد، او را حفظ و مراقبت می کنی...

 

 

ای آنکه در حق کسی که به تو امیدوار است، کرم میفرمایی...

 

 

ای آنکه درباره کسی که نافرمانیت کند، حلم می کنی...

 

 

ای آنکه در عین عظمت و بزرگی، رئوف و مهربانی...

 

 

ای آنکه در انجام حکمتت بزرگواری...

 

 

ای آنکه لطف و احسانت قدیم است...

 

 

ای آنکه به هرکس اراده و اشتیاق تو دارد، آگاهی...

 

 

ای خدایی که جز تو خدایی نیست...

 

 

به تو پناه آوردم...     به تو پناه آوردم...

 

 

                      ...ما را از آتش قهرت آزاد کن ای پروردگار من...

 

 

طاعات و عباداتتان قبول درگاه حق...

 

 

من را نیز از دعای خیرتان بی بهره نکنید...

دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, :: 12:10 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.

به تالار که رسید... دورترها ایستاد و گفت:

دخترم عروسیت مبارک! ولی ای کاش کاری می کردی تا من هم می توانستم بیایم...

گوشه ای نشست، دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد...


✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜✜

یا صاحب الزمان عج

دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, :: 12:2 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی

اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْتَغْفِرُکَ لِما تُبْتُ اِلَیکَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فیهِ "

خــــدایــا

مــن از تــو آمرزش می خواهم

بـرای گنـاهانی کــه


پس از تــوبـه کردن دوباره بدانها دستـــ زده‌ ام . . 


فـرازی از دعـای ابوحمزه ثمالی

 

پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, :: 18:36 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی

 

آستیــــــنخالــــــے ات نشــــــان از مردانگــــــے ست..

با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم،

هنوز نتــــــوانسته ام یــــــک قنــــــوت اینــــــچنینے بخــــــوانم ...

پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, :: 18:26 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی
دخترک رو به من کرد و گفت:واقعا آقا؟!
گفتم:ببخشید چی واقعا؟!
گفت:واقعا شما بچه بسیجی هااز دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد ؟
گفتم:بله
گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که می گذرند محو ما میشن، ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین می اندازید و رد میشید!
گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!
گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟
گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقاکه سرپایین انداختن کمه.
 
 
حالا خودتون عكس رو نگاه كنيد وقضاوت كنيد
كدوم خوبه؟
كدوم خداييه؟
كدوم حجاب حضرت زهراست؟
 
 
 
 
پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, :: 18:19 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی

 

عاقبت آمدم پس از عمری

به مزارت نه بر مزار خودم

آمدم های های گریه کنم

به دل خون و داغدار خودم

***

چند وقتی ست بغض سنگینی

به گلویم نشسته، میبینی؟

کار خود را فراق با من کرد

کمرم را شکسته میبینی؟

***

شانه های ضعیف طفلانت

خواهرت را کشان کشان آورد

هرکه اینجا رسیده سوغاتی

سر و رویی پر از نشان آورد

***

شرح این راه را یتیمانت

با زبان اشاره می گویند

با لبی زخم خورده، چاک و کبود

با تنی پاره پاره می گویند

***

شام با من چه کرده، میبینی؟

روی پیشانی ام پر از چین است

بعد از این ضجه ای نمیشنوم

گوشم از تازیانه سنگین است

***

با اشاره رباب می گوید

هیچ داغی شبیه این غم نیست

بین گهواره نه ببین زینب

کودکم بین قبر خود هم نیست

***

از سرت بی خبر نبودم که

هر شبی دست این و آن دیدم

با کمی لخت خون عقیقت را

من به انگشت ساربان دیدم

***

بود بر گیسوان تو جای

پنجه ی چندتا زنا زاده

زود فهمیدم از محاسن تو

که سرت در تنور افتاده

***

کاش میشد که بوریا بودم

تا نگه دارمت همیشه تو را

کاش میشد که بوسه ای بزنم

باز حلقوم ریش ریش تو را

***

اربعینی گذشته اما باز

نیزه هاشان هنوز در خاک است

لخته خون های خشک بر تیر است

تیغ های شکسته بر خاک است

***

یاد عصری که دیدمت اینجا

بعد غارت عجیب میخندند

حرف سوغات بود و با عجله

از تنت تکه تکه می کندند

پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, :: 18:11 ::  نويسنده : حمیدرضا حسینی

می خواهد به نیابت عمه سه ساله زیارت کند...

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
فروشگاه ساعت مچیhttp://">فروشگاه ساعت مچی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ارتباط با خدا و آدرس hamidrezahosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 334
بازدید کل : 67430
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


ابزار پرش به بالا

استخاره با قرآن
استخاره با قرآن

ساعت فلش مذهبی